شهر بسیار زیبای تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي از سهراب سپهری
رفته بوديم سر حوض
تا ببينيم ، شايد عکس تنهايي خود در آب ،
آب در حوض نبود
ماهيان مي گفتند :
هيچ تقصير درختان نيست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب ، لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد ، آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبرديم به اکسيژن اب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولي آن نور درشت ،
عکس آن ميخک قرمز در اب
که اگر باد مي امد دل او ، پشت چين هاي تغافل مي زد ،
چشم ما بود
روزني بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي ، همت کن
و بگو ماهيان ، حوضشان بي آب است
باد مي رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا ميرفتم